چیزی که آن را در نمک غلطانیده باشند. (آنندراج). به نمک آغشته. که آن را در نمک خوابانده یا نمک بر آن پاشیده باشند: آنم که غم دل به دو عالم نفروشم زخم نمک آلوده به مرهم نفروشم. تأثیر (از آنندراج)
چیزی که آن را در نمک غلطانیده باشند. (آنندراج). به نمک آغشته. که آن را در نمک خوابانده یا نمک بر آن پاشیده باشند: آنم که غم دل به دو عالم نفروشم زخم نمک آلوده به مرهم نفروشم. تأثیر (از آنندراج)
غمناک. اندوهگین. غم آلود. حزین. دلتنگ. رجوع به غم شود: بیا ساقی آن لعل پالوده را بیاور، بشوی این غم آلوده را. نظامی. فسرده دلان را درآرد به کار غم آلودگان را شود غمگسار. نظامی. غم آلوده یوسف به کنجی نشست به سر برز نفس ستمگاره دست. سعدی (بوستان). قطرۀ اشکی که از مژگان غم آلوده ریخت عنکبوتی گشت و بر چاک گریبانم تنید. ملا قاسم مشهدی (از آنندراج)
غمناک. اندوهگین. غم آلود. حزین. دلتنگ. رجوع به غم شود: بیا ساقی آن لعل پالوده را بیاور، بشوی این غم آلوده را. نظامی. فسرده دلان را درآرد به کار غم آلودگان را شود غمگسار. نظامی. غم آلوده یوسف به کنجی نشست به سر برز نَفْس ستمگاره دست. سعدی (بوستان). قطرۀ اشکی که از مژگان غم آلوده ریخت عنکبوتی گشت و بر چاک گریبانم تنید. ملا قاسم مشهدی (از آنندراج)
آلوده به می. که به شراب آلوده باشد. آنچه به باده آلوده باشد: می آلوده دستار و پیراهنش گروهی سگان حلقه پیرامنش. سعدی (بوستان). ، کنایه است از شرابخوار و مخمور. می زده. مست: می آلوده ای راه مسجد گرفت. سعدی. - می آلوده کردن، کنایه است از بسیار سرخ کردن. (آنندراج)
آلوده به می. که به شراب آلوده باشد. آنچه به باده آلوده باشد: می آلوده دستار و پیراهنش گروهی سگان حلقه پیرامنش. سعدی (بوستان). ، کنایه است از شرابخوار و مخمور. می زده. مست: می آلوده ای راه مسجد گرفت. سعدی. - می آلوده کردن، کنایه است از بسیار سرخ کردن. (آنندراج)