جدول جو
جدول جو

معنی نمک آلوده - جستجوی لغت در جدول جو

نمک آلوده
چیزی که آن را در نمک غلطانیده باشند. (آنندراج). به نمک آغشته. که آن را در نمک خوابانده یا نمک بر آن پاشیده باشند:
آنم که غم دل به دو عالم نفروشم
زخم نمک آلوده به مرهم نفروشم.
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نمک آلوده
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
آغشته شدۀ بخاک. خاک نشسته. خاک گرفته. غبارآلود. مریّغ. (منتهی الارب) : واز سر تا پای خاک آلوده. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
(چِ دَ / دِ)
چرک آلود. آلوده به چرک. درن. مدرن. (منتهی الارب). رجوع به چرک و چرک آلود و چرکین شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
مشک آلود:
که گور کشتکان باشد به خون اندوده بیرون سو
ولیکن زاندرون باشد به مشک آلوده رضوانش.
خاقانی.
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
غمناک. اندوهگین. غم آلود. حزین. دلتنگ. رجوع به غم شود:
بیا ساقی آن لعل پالوده را
بیاور، بشوی این غم آلوده را.
نظامی.
فسرده دلان را درآرد به کار
غم آلودگان را شود غمگسار.
نظامی.
غم آلوده یوسف به کنجی نشست
به سر برز نفس ستمگاره دست.
سعدی (بوستان).
قطرۀ اشکی که از مژگان غم آلوده ریخت
عنکبوتی گشت و بر چاک گریبانم تنید.
ملا قاسم مشهدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نمک سود. رجوع به نمک سود شود
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ / دِ)
آلوده به می. که به شراب آلوده باشد. آنچه به باده آلوده باشد:
می آلوده دستار و پیراهنش
گروهی سگان حلقه پیرامنش.
سعدی (بوستان).
، کنایه است از شرابخوار و مخمور. می زده. مست:
می آلوده ای راه مسجد گرفت.
سعدی.
- می آلوده کردن، کنایه است از بسیار سرخ کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ / رِ)
مرطوب. خیس. کنایه از چشم گریان
لغت نامه دهخدا
تصویری از چرک آلوده
تصویر چرک آلوده
چرکین چرک آلود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم آلوده
تصویر غم آلوده
حزین، دلتنگ، اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیزکه بر آن نمک پاشیده باشند، گوشت کباب و غیره که در نمک خوابانده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
بینی گرفته، زننده
دیکشنری اردو به فارسی